خاتمی بدنبال حذف گفتمان «اشرافیت ـ استضعاف»!
«کسانیکه مردم را قبول ندارند حق ندارند درباره مردم و از زبان مردم صحبت کنند.»« اگر یادتان باشد در سال 57 وقتی نیمه شعبان شد امام فرمودند ما جشن نداریم بعضی از کسانی که سابقه همراهی امام داشتند ولی کنار کشیده بودند از روش امام انتقاد و کار خودشان را کردند.» « اینکه دانشگاه ما، استاد و دانشجوی ما در کمال آزادی بتواند کار کند حرف بزند و اعتراض کند و نیز این مراکز نیروهایی تربیت کند که بتواند کشور را اداره و آن را از دیگران بینیاز کنند.وعدهها این چنین بود.» « کسانی به عنوان نظریه پرداز میآیند و در کنار جریان بسیار اندک خشونت مدار و انعطاف نا پذیری قرار میگیرند.»
اشتباه نکنید! جملات بالا مربوط به تیتر هیچ یک از روزنامههای نشاط، جامعه، طوس و صبح امروز در سالهای 76 تا 80 نیست. این جملات بخشی از آخرین سخنان سید محمد خاتمی است که چند روز پیش در جمع تعدادی از همفکرانش بیان کرده است. ظاهرا تاکتیک جدید جریان فتنه بر این قرار گرفته که با اهرم خاتمی وارد مذاکره با نظام شده و بتوانند به بهانه حضور خاتمی در عرصه سیاسی کشور و از طریق ائتلاف با برخی اصولگرایان کاسب، به مجلس نهم وارد شده و آنگاه روز از نو و روزی از نو!
اما موضوع این نوشته حتی تاکتیک جدید جریان فتنه برای تسخیر برخی از ارکان قدرت هم نیست.
در این نوشته به دنبال تبیین دو قطبی هستم که خاتمی و دوستانش حیات خود را در حاکم بودن و برقراری آن در جامعه میدانند. وقتی به الفاظی چون آزادی، خشونت و رای مردم،در جملات بالا برخوردم، ناخودآگاه به یاد دعواهای سالهای دوم خرداد و ادبیات حاکم بر دستگاههای پر تعداد تبلیغاتی آنزمان افتادم و البته بلافاصله نظرم به این نکته جلب شد که در سال های اخیر، عجب از سکه افتاده این بحثها!
کلید حضور و بقای خاتمی در عرصه سیاست ایران،در نظرم همین است. جریانی که خاتمی آنرا نمایندگی میکند تنها در زمین بازی آزادی ـ استبداد و خشونت ـ رحمانیت میتواند خوب توپ بزند. نان جریان خاتمی در دعوا بر سر پارادایم آزادی است. دو قطبی ساختگی که هرگز مسئله مردم جامعه ما نبوده است.
بساط پارادایم آزادی شاید پنج سالی هست که جمع شده باشد. اما اینطور بساطها به همین راحتی هم جمع نمیشود. زمانی میتوان بساط دوقطبیهای صوری اجتماعی را جمع کرد که دوقطبی حقیقی و قابل لمس را رو کنیم. و احمدی نژاد در سال 84 این کار را کرد. پارادایم عدالت، و دو قطبی «اشرافیت ـ استضعاف» حقیقیترین و قابل لمسترین گفتمانی بود که میشد به مردم ارائه کرد. و اینجا بودکه سکههای تقلبی دیگر جایی برای عرض اندام نداشتند.
دوقطبی «اشرافیت ـ استضعاف» در چهارسال دولت نهم هم فربه شد و سرانجام خودش را در انتخابات 88 به نمایش گذاشت. نمایشی که «شورش بر اشرافیت» خواندندش. و اینک یک دو قطبی واقعی در جامعه شکل گرفته بود ولی با این تفاوت که پیاده نظام قطبی که همواره ضعیف بود، اینک قوی تر از هر زمانی بود پس شد آنچه باید میشد و فتنه کلید خورد.
خلاصه آنکه خاتمی برای اینکه بیاید و بماند به پاردایمی که میتواند در آن نفس بکشد و زندگی کند نیاز دارد. و حرکت برای ایجاد آنرابا سخنرانی علیه آیت الله جنتی و آیت الله مصباح شروع کرده است. نان خاتمی در آزادی ـ استبداد است ولی خیلی وقت است که اشرافیت ـ استضعاف نان خاتمی را آجر کرده است.
بعد التحریر:
دوستان گفته بودند وبلاگ داری آدابی دارد و از اهم آن بروز کردن وبلاگ است و اگر میتوانی این کار را مرتب انجام بدهی وبلاگ راه بیانداز و من هم گفته بودم که میتوانم ولی ظاهرا که تا حابحال نتوانستهام!!
البته برنامهام نظم دادن به نوشتههاست.انشاالله