22 خرداد؛ احمدی نژاد و بغض فروخفته یک ملت
هر چقدر با خودم کلنجار رفتم که برای سالگرد انتخابات چه مطلبی برای وبلاگ می تواند مناسب باشد، بازهم به این نتیجه رسیدم که شاید بهترین نکته برای گرامی داشت آن روزها، نوشته ای باشد که همان شب مناظره تاریخی تا صبح نوشتم و روز بعد رجا و ایران منتشر کردند.
نکته اش اینجاست که آن شب مقابل صدا و سیما با بچه های دانشجو و یک ابتکار زیبا، یکی از خاطره انگیزترین شب ها را سپری کردیم.
یک بنر تبلیغاتی که این بار طرف سفیدش بکار آمده بود روی بیلبورد بزرگ مقابل صدا و سیما پهن کردند. یک لپ تاپ با کارت تی وی اکسترنال مناظره را گرفت، یک ویدئو پروژکتور این تصویر را روی بنر انداخت و یک بلندگوی دستی، صدا را برای حاضرین که چند هزار نفر می شدند پخش کرد. تیپ های مختلفی آمده بودند و پایان مناظره ...
هر چقدر با خودم کلنجار رفتم که برای سالگرد انتخابات چه مطلبی برای وبلاگ می تواند مناسب باشد، بازهم به این نتیجه رسیدم که شاید بهترین نکته برای گرامی داشت آن روزها، نوشته ای باشد که همان شب مناظره تاریخی تا صبح نوشتم و روز بعد رجا و ایران منتشر کردند.
نکته اش اینجاست که آن شب مقابل صدا و سیما با بچه های دانشجو و یک ابتکار زیبا، یکی از خاطره انگیزترین شب ها را سپری کردیم.
یک بنر تبلیغاتی که این بار طرف سفیدش بکار آمده بود روی بیلبورد بزرگ مقابل صدا و سیما پهن کردند. یک لپ تاپ با کارت تی وی اکسترنال مناظره را گرفت، یک ویدئو پروژکتور این تصویر را روی بنر انداخت و یک بلندگوی دستی، صدا را برای حاضرین که چند هزار نفر می شدند پخش کرد. تیپ های مختلفی آمده بودند.
و پایان مناظره و شادی در کنار پرچم چند ده متری ایرانی که با خود به آنجا برده بودم. آنشب از آنچه در خیابان ها می دیدیم شوکه شده بودم. واقعا چه اتفاقی افتاده بود؟ همه این سوال ها جرقه ای شد برای مطلبی که در ادامه می خوانید:
احمدی نژاد؛ بغض فرو خفته یک ملت
مردم پس از مناظره در شهرهای مختلف به خیابان ها آمدند و هر نقطه ای را که منتسب به احمدی نژاد بود، محلی برای اجتماع و بیان شور و هیجان خود قرار دادند. دانشجویانی که برای تماشای مناظره در مقابل صداوسیما جمع شده بودند، سر از پا نمی شناختند. بسیاری از خانواده ها آن هم با جایگاه های اجتماعی متفاوت و بعضاً متضاد، در حالی که ساعت از نیمه شب گذشته بود، به خیابان ها آمدند.
واقعاً مگر چه شده است؟ مگر در این مناظره اتفاق جدیدی افتاد؟ مگر غیر از این بود که
باز هم طبق روال 3 ماه اخیر و یا حتی 4 سال گذشته، لیست تکراری از بی انصافی ها، تخریب ها و حتی توهین ها قرائت شد؟ بیش از نیمی از 45 دقیقه وقت احمدی نژاد هم که در پاسخ به همین بی انصافی ها گذشت.
اما این سوال جدی است: مگر احمدی نژاد در همان چند دقیقه کوتاه چه گفت که این چنین توده ها را شعله ور کرد؟پاسخ را باید در فضایی که احمدی نژاد در آن لب به سخن گشود، یافت. احمدی نژاد در پس 4 سال سکوت، زمانی عزم سخن گفتن کرد که «هیاهوی سبز»، به یاری امواج بلند تهمت، توهین و تخریب، غباری سنگین و البته سبز رنگ را بر جامعه پاشیده بود. غلظت این غبار که این بار همه توان اغواگران را به خدمت گرفته بود، آن قدر سنگین بود که حتی می رفت تا پرنورترین و روشن ترین نقاط 4 سال تلاش شبانه روزی دولت اسلامی را نیز در خود فرو بلعیده و مانع از دیدنشان شود؛ آن قدر سنگین که روشنایی کارنامه نماینده یک ملت در سیاست خارجی، مایه ذلت خوانده شود و خدمت مایه خفت.
احمدی نژاد ماهیت غبارگونه این هیاهوی سبز را شناخت و تنها کاری که کرد، فرونشاندن این غبار بود. ماهیت حباب وار این هیاهوی سبز ایجاب می کرد که با سر سوزنی فرونشیند و با سر سوزنی فرونشست.احمدی نژاد حتی در افشاگری خویش نیز سخن تازه ای نگفت. او تنها سخنانی را که در یک محفل خانوادگی، یک جمع 5 نفره در تاکسی و یا یک صف چند نفره مقابل مغازه نانوایی مطرح می شود، باز گو کرد. او از شبکه قدرت و ثروتی سخن گفت که بارها و بارها موضوع بحث جمع های کوچک مردم بوده است، با این تفاوت که او در جایگاه نماینده ملت، نه بر مبنای شنیده ها، که اینک از روی شواهد، ناگفته های ملت را از زبان آنان و به نمایندگی از آنان مطالبه می کرد. اگر چه او را مردم به حلقه ای بسته از مدیریت اجرایی کشور تحمیل کرده اند، ولی وی در واپسین ماه های نمایندگی اش از مردم، نه تنها به رنگ سبز آن حلقه بسته در نیامده است، بلکه این احمدی نژاد است که با شجاعت و به قیمت به جان خریدن توهین های مکرر، کلام مردم را برای صاحبان قدرت و ثروت هجی می کند.
و شاید اینک بتوان دریافت راز این همه شور و احساس را تنها پس از یک مناظره در ظاهر ساده؛ احمدی نژاد بغض فروخفته ای بود که به فریاد الله اکبر شبانه مردم تبدیل شد. او باطل السحر جادوی سبزرنگی بود که اغواگرانه در جمع مردم می گشت تا شاید از «غوغا» طرفی بربندد. و اینک صاحبان این هیاهو نیک می دانند که در فضایی که غبارآلوده نیست، رقابت دیگر معنایی ندارد.