دیدار با محمدرضا حکیمی
نمایشگاه کتاب است دیگر. اگر بزرگترین رویداد فرهنگی سال نباشد، حتما یکی از بزرگترین رویدادهای فرهنگی سال که هست. به همین خاطر اصلا نباید از دیدن آدم های فرهنگی مشهور در این نمایشگاه تعجب کرد.وقتی در نمایشگاه ظهر و عصرت را پشت سر سید احمد خاتمی امام جمعه تهران بخوانی و درصفوف نماز جماعت با وزیر فرهنگ و معاونینش هم نماز باشی، نباید چندان هم از دیدن محمدرضا حکیمی که به قول خودش" اصلا ارتباطاتی ندارد" در نمایشگاه تعجب کنی.
ماجرا مربوط است به شنبه بعد از ظهر است، سالن ناشران عمومی، غرفه انتشارات "دلیل ما".مشغول بررسی انبوه کتاب های پر بار و پرتعداد رمز موفقیت و راز موفقیت و چگونه یک شبه پولدار شویم و انواع و اقسام عرفانهای شرقی و غربی هستم که چشمم می افتد به انتشارات دلیل ما با یک غرفه نسبتا دنج و بزرگ، و پر از کتاب های محمدرضا حکیمی و برادران.
از قبل راجع به حکیمی زیاد شنیدهام. مطالبی هم خواندهام.حکیمی؛ مکتب تفکیک، نظریه عدالت و الحیات.
داخل غرفه نشسته و دور و برش پر است از آدم های مختلف. با آن سن بالا و موهای سفید، با حرارت هر چه تمام تر بحث می کند.کنار جمعیت که می رسم مشغول بحث راجع به شریعتی است...
نمایشگاه کتاب است دیگر. اگر بزرگترین رویداد فرهنگی سال نباشد، حتما یکی از بزرگترین رویدادهای فرهنگی سال که هست. به همین خاطر اصلا نباید از دیدن آدم های فرهنگی مشهور در این نمایشگاه تعجب کرد.وقتی در نمایشگاه نماز ظهر و عصرت را پشت سر سید احمد خاتمی امام جمعه تهران بخوانی و درصفوف نماز جماعت با وزیر فرهنگ و معاونینش هم نماز باشی، نباید چندان هم از دیدن محمدرضا حکیمی که به قول خودش" اصلا ارتباطاتی ندارد" در نمایشگاه تعجب کنی.
ماجرا مربوط است به شنبه بعد از ظهر است، سالن ناشران عمومی، غرفه انتشارات "دلیل ما".مشغول بررسی انبوه کتاب های پر بار و پرتعداد رمز موفقیت و راز موفقیت و چگونه یک شبه پولدار شویم و انواع و اقسام عرفانهای شرقی و غربی هستم که چشمم می افتد به انتشارات دلیل ما با یک غرفه نسبتا دنج و بزرگ، و پر از کتاب های محمدرضا حکیمی و برادران.
از قبل راجع به حکیمی زیاد شنیدهام. مطالبی هم خواندهام.حکیمی؛ مکتب تفکیک، نظریه عدالت و الحیات.
داخل غرفه نشسته و دور و برش پر است از آدم های مختلف. با آن سن بالا و موهای سفید، با حرارت هر چه تمام تر بحث می کند.
کنار جمعیت که می رسم مشغول بحث راجع به شریعتی است. می گوید زمانی که شریعتی به فرانسه رفته، همه هراسش این بوده که مبادا او استحاله فکری شود ولی وقتی که برای مراسم درگذشت پدرش به مشهد آمده و با هم به فریمان برای عرض تسلیت به استاد مطهری به مناسبت سالگرد درگذشت مادرش رفته اند، در مسیر از او درباره آینده حرکت انقلابی پرسیده و اینکه اگر هر کدام از توده ای ها و لیبرال ها نظر خود را تثبیت کنند از وضع استبداد شاه بدتر خواهد بود که شریعتی در جوابش گفته ملتی که علی و فاطمه را دارد چه احتیاجی به این نظریات دارد و آنجا بوده که خیال حکیمی راحت می شود. و اینکه بعد از وفاتش به دنبال این بوده تا با تایید بهشتی و مطهری کتاب های شریعتی را چاپ کند و به این ترتیب ایرادات محتوایی کتاب ها را رفع کند که به جریان انقلاب برخورده و این ایده عملیاتی نشده است.
بحث گل انداخته که در این میان یک جوان اصفهانی می پرسد:شما در بخشی از کتاب الحیاتتان با استناد به یک حدیث، بحث افزایش جمعیت را برای شیعه زیانبار می دانید. حکیمی پاسخ می دهد: این حدیث را از وسائل الشیعه نقل کرده ام. جوان می گوید: پس با وجود استدلال شما اجازه بدهیم سنی ها تا می توانند زیاد شوند و جمعیت شیعه کمتر و کمتر. اینجا آمپر حکیمی می چسبد به سقف!که من حدیث را نقل کرده ام و از خودم سخنی نگفته ام و آنکه علامه امینی که در شهر شما فقط هشتاد هزار نفر با دوچرخه پای منبرش می آمدند(این آمار سواره اش بوده، پیاده اش را خدا عالم است!) گفته که ظلمی که شیعه به اهل بیت کرده سنی نکرده است و تو با این تفکرت باید هم اصفهانی باشی و چنان حمله جانانه ای به این جوان می کند که دیگر جرات نمی کند بحثش را ادامه دهد.
مرد میانسالی می پرسد: یعنی شما ملاصدرا را قبول ندارید؟ مگر شما نیستید که فلسفه را نفی می کنید. حکیمی پاسخ می دهد: ما فلسفه را نفی نمی کنیم، قفسه آنرا مشخص می کنیم و آنرا در قفسه اش می گذاریم. اگر قرار بود بشر با فلسفه بافی افلاطون به حقیقت برسد پس چه نیازی به ارسال رسل بوده است. آنچه انسان را به حقیقت می رساند حکمت است و رسول الله فرموده اند: الحمدلله الذی جعل الحکمت فینا. یعنی خدا را شکر که حکمت را فقط در ما اهل بیت قرار داده است و این حکمت را نمی توان از امثال ارسطو و افلاطون گرفت. ملاصدرا هم فیلسوف و عارف بوده است و آنهم بجای خود.
بعد هم به نقل قولی از دینانی درباره خودش اشاره می کند که با فلانی پنجاه سال است رفاقت دارم. فیلسوف است و فلسفه را می داند. و در نهایت می گوید که در مدرسه نواب مشهد می ایستاده و از استادی که فلسفه را رد می کرده به شدت انتقاد می کرده ولی بعدها متوجه شده که اشتباه می کرده است.
شخصی می پرسد در مورد علامه نظرتان چیست که حکیمی پاسخ می دهد: علامه طباطبایی درست است که مجدد فلسفه در عصر ما بوده ولی بعدها در المیزان قرآن را به فلسفه ترجیح داده و به فلسفه در حد خودش پرداخته است. و اینکه علامه تهرانی که سال ها شاگردی علامه طباطبایی را کرده در کتابی نقل قولی از علامه کرده است که ایشان فرموده ابن عربی سلوک عرفانی نداشته است.
حکیمی در عالم تفکیک و نفی فلسفه است که ماجرای پس دادن جایزه اش در سال گذشته و اینکه از این کار برداشت سیاسی شده است می افتد وسط بحث. حکیمی هم جواب می دهد: نباید برداشت سیاسی می کردند.من سه بار قبل از اینکه اعلام رسمی شود به آقایان گفتم که این جایزه را قبول نمی کنم ولی باز آقایان فرستادند. زندگی من در یک منزل رهنی با رهن بسیار ناچیز و یک یخچال قدیمی که صاحبش یکی از دوستان است ویک تلویزیون از کار افتاده که صاحبش یکی دیگر از دوستان است، و اثاثیه ای که در جریان اسباب کشی سال های پیشین دوستانم از من خواستند به داخل رودخانه کنار منزلمان بریزم، دارد سپری می شود، شما بگویید با پانزده میلیون تومان جایزه چه بکنم!؟
و اینجاست که همه جمع می خندند.
حکیمی سالخورده با آن ابروان و محاسن و موهای بلند و سفید و عصایی در دست و کلاهی پشمین بر سر آنچنان با حرارت سخن می گوید و منتقدینش را رد می کند که بی اختیار به یاد وحید جلیلی و رحیم پور ازغدی و تعداد زیادی از بچه های مشهدی دانشگاه می افتم و اینکه در بحث کردن و نوع سخن گفتن با حکیمی مو نمی زنند و اینجاست که با خودم می گویم: " پس بگو آن همه بحث های آتشین و عدالت خواهانه و آسیب شناسانه و منتقدانه از کجا آب می خورد! مشهدی ها توانسته اند برای شیوه و مبنای بحث کردن خودشان فلسفه تدوین کنند. آنهم از نوع تفکیکی اش" شما قبول ندارید؟